درد
در سینه چرا میپیچد
تا که از آینه می پرسیدم
او چرا چهره زتو می گیرد؟!
یا از آن خط سیاه
که تماشاگه چشمان تو بود
باز هم می پرسم
که چرا دست تو چشمان مرا می بندد؟!
بر رُخ رَخت سپیدی که پر از عاطفه است
به در و پنجره و ساز که دستان تو را می بویند
به همه بانگ زدم
به همان آتش سوزنده که شب ها که دل من را می سوخت
و تماشاگر من بودی تو
باز امروز
درین حسرت دیرینه ی خود
می سوزم
((و تو ازخواب نمی پرهیزی))
نظرات شما عزیزان:
nashenas
ساعت1:52---26 اسفند 1392
aaaaaaaaaaaaaaaaallllieeeee
mahdi
ساعت4:15---24 مهر 1392
kheili zibast khoda ghovat